- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکر زمزمه ای شهادت امام سجاد علیه السلام
مـن امــام ســاجــدیــنـــم ای مـدیـنــه دل غـمـیـنــم ای مــدیـنــه آمـد امـشـب لــحــظـههـای آخــریـنــم ای مدینه بودهام من یار عشق بودهام من قـافـله سـالار عشق ای مـدیـنه با دو دست بـستهام رفتهام من بر سر بازار عشق وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** مـانـدم از كـجــا بـگـویـم از غــم و بــلا بــگــویــم ای مـدیـنـه بـا تـو امـشب مـن ز كــربــلا بـگــویـم دیـدهام پـر خــون دل آواره را دیـدهام تـنهـای پـاره پـاره را من به روی دست بابایم حسین دیـدهام لـبخـند شیـر خـواره را وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** جـان من بر لـب رسـیـده دیــدهام گـلـهــای چــیــده مـثـل عــمـه بـوســه دادم مـن بـه رگـهــای بــریـده بی كـفـن جـسم امـامـم دیـدهام از تماشایش به خود لـرزیدهام خـم شدم من تن پاره پـاره را در مـیــان بــوریـا پـیـچـیـدهام وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** من ز غـم افـسـرده بـودم مـثـل گـل پـژمـرده بـودم اگـر عــمـه نــبـود آنـجـا تـوی خـیـمـه مُـرده بـودم كــاروان اشـك و نـالـه دیـدهام چــیـدن یـك بـاغ لالـه دیــدهام نیمه شب در گوشۀ ویرانه من داغ زهـرای سـه سالـه دیـدهام وای من ای وای من، وای من ای وای من *************************** كـنج ویـران در بـرم بود او سه ساله خواهـرم بود من خودم دیدم كه رویش مـثـل زهــرا مـادرم بـود طفل خسته پیـكرش آزرده بود پیش چشمم تازیانه خورده بود گـر نـمیشد عـمۀ من سپـرش او به راه شام و كوفه مُرده بود وای من ای وای من، وای من ای وای من
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای شهادت امام سجاد علیه السلام
به تاب و تَعـبَم من، ز غـم لَبالَبم من اگر که زنده ماندم، رَهین زینبم من مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** اگر مرا نکشتند، نه اینکه بود امانم عدو گمان نمیکرد، که من زنده بمانم مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** چنان عدو دو پایم، به زیر ناقه بسته که دانههای زنجیر، به اُستخوان نشسته مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲) ********************** مـنـم یـوسـف زهــرا که ماندهام به صحرا واویـلا واویـلا، واویـلا واویـلا (۲)
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
گریه کرد و آه سردی از دل مضطر کشید آن که با انگشت زخمی لالهای پرپر کشید کوچه کوچه شهر پیغمبر سراسر ناله شد تا شهـیـد زنـدۀ زینب عـبا بر سر کـشید روضه یعنی بعد روز واقعه با دست خود نیزهها را یک به یک از پهلوی اکبر کشید روضه یعنی که عموی خوش قد و بالاش را تکه تکه مثل طفل کوچکی در بر کشید از خجالت آب شد در پیش چشمان رباب هر زمانی که گریزش به لب اصغر کشید روضه یعنی اینکه این آقا به چشمش دیده است بیحیا دشداشهاش را تا زد و خنجر کشید روضه یعنی دست های ناتوانش بین راه خارها از دست و پای زخمی خواهر کشید روضه یعنی روضههای ناتمام محفـلش باز هم مرثـیههایش به شبی دیگـر کشید رشته کوه درد و غم را مثل زخم کهنهای روی دوش خستهاش تا لحظۀ آخر کشید مو کنان، مویه کنان بر سینه و سر میزنیم یک عـلی دیگر از این خانواده پر کشید
: امتیاز
|
ربانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
تا اشک هست در بصرم گریه میکنم با این تـوان مخـتـصرم گـریه میکـنم تـنها نه با دو چـشم تـرم گـریه میکنم با خـون مانده بر جگـرم گریه میکنم رنـگـم زمـان دیـدن مـذبـوح مـیپــرد یا لحظهای که طفـل گـلـوبند میخـرد یا مادری که کودک شش ماهه میبرد با هر چه هست دور و برم گریه میکنم روح صحیـفه پُـر شده از گریه کردنم خـمس عـشر، بهـانه شده بهـر شیـونم گـاهـی گـریـز بـین ابـوحـمـزه میزنم بـیـن نـوافـل سـحــرم گـریـه مـیکـنـم از خـندههای حـرمـله زجری کشیدهام من کـه عـقـیـلـه را سـر بـازار دیـدهام بـر دردهـای عــمـۀ قـامـت خـمـیـدهام بر غـربت بـزرگ حـرم گریه میکنم ناموس خود به ناقۀ عریان که دیده است؟ آتش میان زلف پریشان که دیده است؟ افـتادن قـطار اسیـران که دیـده است؟ عمری است با غم سفرم گریه میکنم بایـد چه کـرد بـین گـلـو آه و نـالـه را زخـم عـمیـق پهـلـو و بـازوی لاله را خیلی زدند خواهر من را، سه ساله را یـاد رقـیـه بـا پـســرم گـریـه مـیکـنـم وقـتـی عـقـیـلـه وارد بـزم شـراب شـد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سـرم تـمـام زمـانـه خـراب شـد بر خـاک ریخـته به سرم گریه میکنم یــادم نـمـیرود پــدرم را پـیــاده بـود هر طور بود روی دو پـا ایـستاده بود بر نـیزۀ غـریـبی خـود تکـیه داده بود بـر حـال غـربت پـدرم گـریه میکـنـم عمامهاش به خاک لگـد مال مانده بود خـیلی غـریب در ته گـودال مانده بود با کام تشنه، زخمی و بیحال مانده بود از اوج روضه با خبرم، گریه میکنم بـالـم زمـان پـا شـدنـم تــیـر مـیکـشـد از داغ زهـر کـل تـنـم تـیـر مـیکـشـد حالا که تشنهام... بدنم تیـر میکشد... ... یاد عموی تشنه ترم گـریه میکـنم
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ امام سجاد علیه السلام
بعد عـمری، که گـرفـتار غـم بابا بود بازهم گوشۀ یک حجره، تک و تنها بود پسر سـوم زهـراست، مـراعـات کـنید بـخـدا هـمـسـفـر عـمـۀ عـاشـورا بـود باغ گل دید، ولی غـم ز دلش باز نشد او فـقـط، فـکـر گـلــوی پـسـر آقـا بود ذبح میدید، پر از شور و تلاطم میشد آه، انگـار به فـکـر عـطـش مـولا بـود دائماً اشک برای غـم عـاشورا ریخت فکـر سـقـا و تـن گـل پـسـر لـیـلا بـود زهـر، نـاچـیـزتـریـن قــاتـل آقـا بـوده قـاتـلـش، داغ پـریـشانی دخـتـرها بود جگرش سوخت، به یاد غم آن روزی که بـزم نـامـردی اولاد "زنـا" بـرپـا بـود دو سه تا مهرۀ شطرنج و شراب و نامرد اصلا انگار نه انگـار، رباب آنجا بود عـمۀ بیکس و تنها، وسط بزم شراب او که پر دردترین، خواهر این دنیا بود چوب را بر لب و دنـدان پدر میکوبید بــزم نه، قـتـلـگـه ذریــۀ زهــرا بــود
: امتیاز
|
ربانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
چـل سال هرشب روضه گردان تو بودم بـا عـمـههـا، پـاره گـریـبـان تـو بـودم چـل سال شد حرف از تنت، چل سال مُردَم رفـتم سر سفـره ولی چـیزی نخـوردم چـل سال تقدیر دل من درد و غم بود هر چـیز میدیـدم گـریز روضهام بود نـعـلـیـن پــا کـردم بـیـابـان یــادم آمـد رفـتـنْ روی خـار مـغـیـلان یـادم آمـد چشمم به زیر انداز حجره خورد تر شد داغ حصیری بر دل من شعله ور شد هر جور میشد روضه را مکشوفه کردم هـرکـس سـلامـم داد یـاد کـوفـه کردم وقتی عـبا دوشم کـشیدم گـفتم ای وای تا اشک دختر بچه دیدم گفـتم ای وای در کوچـهها رد طنـاب آمـد به چـشمم نـوزاد تا دیـدم ربـاب آمـد به چـشـمـم رفـتم به تـشیـیـع جـوانهـا گـریه کردم با خـنـدههـایِ سـاربـانها گـریـه کـردم عمامهام افتاد و بیحـد روضه خواندم انگشتر از دستم درآمد روضه خواندم هر جا شلـوغی بود ماتم سهـم من شد شرمـندگی از خـواهـرانم سهم من شد حق میدهی از تشنگی قلبم کباب است در ظرف آبم روضه جام شراب است
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
نـالـۀ واعـطـشـا بر جـگـرش میاُفـتاد آب مـیدیـد بـه یـادِ قــمـرش میاُفـتـاد بیسبب نیست که از جملۀ "بَکّائون" است اشک از گوشۀ چشمانِ ترش میاُفتاد شیرخواره بغـل تازه عـروسی میدید یـادِ لالایِ ربـاب و پـسـرش میاُفـتـاد با دلی خون شده میگفت که الشام الشام تـا به بـازار مـدیـنـه گـذرش میاُفـتـاد جلوی پـای سکـیـنـه دم دروازۀ شهـر از رویِ نـیـزه علمدار سرش میاُفتاد روضۀ گم شدن و دفنِ رقیه میخواند تا به صحرا و خرابه نظـرش میاُفتاد گوسفندی جلویش ذبح که میشد، یـادِ خـنجـر ِکُـنـد و گـلـویِ پدرش میاُفتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعههایِ پدرش دور و برش میاُفتاد
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
نـسیـم گِـردِ سر اطـهـر تو می چرخید چقدر بر سَرِ نـیـزه سَـرِ تو می چرخید میـان شعـلـه من و ساربـان تَهِ گـودال برای بُـردنِ انـگـشـتـرِ تو می چـرخید پس از اصابتِ هر سنگ گونه ات می ریخت به رویِ نیزه کمی حنجر تو می چرخید نرفته از نظرم مجلس شراب و رباب به نیزه اش سَرِ آب آورِ تو می چرخید دو دست من به غُل و جامعه به گردن بود که چشمشان به سویِ دختر تو می چرخید
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
اگرچه شمع از آتش به روی سر دارد منم همان که زِ غم شعله بر جگر دارد پس از تو نوبتِ سی سال گریۀ من بود پس از تو در همه احوال گریۀ من بود شبـیه گریۀ طـفـلان خـیـزران خورده شـبـیـه گــریـۀ پـیـرِ زنِ جـوان مُـرده پس از تو گوشۀ سجاده ام پُر از اشک است پس از تو قامتِ اُفتاده ام پُر از اشک است پس از تو صحبت بازار می کنم هر روز شکایت از غم انظار می کنم هر روز تمامِ شهـر از این گـریه ها خـبـر دارد که گریه بر جگـر سنگ هم اثـر دارد
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را چـشـمـم سـرود وسـعـت آن اتـفـاق را تنهایی ام صحیفه صحیفه ورق زده ست یعـقـوب وار قـصۀ اشـک و فـراق را هر شب عـبـور قـافـله ای بـاز می کند در من مـسیـر تـازۀ شـام و عـراق را بـگـذار تـا ز خـاک سـجـودم بـرآورم هـفـتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را بگذار لب به لب شوم از جـام تشنگی در مـن بــریـز بــادۀ لـبــریــز داغ را در آب و خاک... آتش من گر گرفته است طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را حج مرا ببـین و فـرزدق شو و بخوان شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
آسمان هم خجـل از چشم تو و بارانت آخـری نیست بر این گریـۀ بی پـایانت آب می بینی و طفل و گل و سقا و جوان بـیـشـتـر می شود انـگـار غم پنـهـانت زهر هرچند که یک روز به دادت آمد تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت غیر زینب چه کسی درد تو را می داند که چه آورده خـرابـه به دل ویـرانـت سخت سوراند دلت را غم آن جسم کبود خواهرت بود که جان داد روی دامانت زخمی بزم شراب است دلت بیخود نیست که چهل سال نکرد اشک دوا درمانت خیزران تا که به دستان کسی می بینی درد مـی گـیـرد نـاگـاه لـب و دنـدانـت
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
سجادی و از سجـده کـن ها برتری تو از هرکه مشتاق عـبـادت سـر تری تو اسلام بی حجت نمی ماند که تشنه است از هرچه عباس است آب آور تری تو داغ عـلی های پـدر خـونـین دلت کرد ای اربن اربا دل! عـلـی اکـبر تری تو در کربلا شـمـشـیر بود و شام طعـنـه در ازدحـام سنگ بـی سنـگـر تری تو روزی عـلی بودی و خیبر را گرفـتی امروز منـبر را مگر حـیـدر تری تو؟ آن خطبه قرآن یا تو بر منبر پیـمبر؟! اقراء به نام سـر که پیـغـمـبر تری تو ابری است بعد از کربلا چشم تو، هر روز با روضه های سیلی و معجر، تری تو
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام قبل از شهادت
باید که از زنـدان غـمهـا پَـر بگـیرم یکبار دیگر روضه را از سر بگیرم وقـتـی گـرفـتـارم خـواهرها چگونه راه فـراری از دل لـشگـر بگـیـرم؟ من که نخ عمامهام حبل المتین است سخت است از عمامه خاکستر بگیرم اصلا تمام سعی من در راه این است گهـواره را از حـرملـه دیگر بگیرم شلاق هی خورده به پهلویم چه بهتر در این میـانـه روضـۀ مـادر بگیرم شـرمنـده از بـابـا شدم بـیـمـار بودم آخـر نشد از قـاتـلش خنجـر بگـیرم با سهل گـفتم نیزه داران را نما دور تا مرهمی بر زخم این پیکر بگیرم بـیـن قــنــوتـم آرزوی مــرگ دارم شاید که مرگ خویش را آخر بگیرم
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
همین که داغ رسید عمّه را صدا کردی نشستی و وسـط خـیـمه ها دعـا کردی چـقـدر داغ که در نـیـم روز دیـدی تو چـقـدر عـمر که دائم خـدا خـدا کردی خدا نخواست که در کربلا شهید شوی به جای آن همه جا را تو کربلا کردی حـسین قـاری قـرآن روی نـیزه شد و تو خطبه خواندی و تفسیر آیه ها کردی زلال جـاری گـریه بهـانه می خـواهـد بهانه را چقدر خوب دست و پا کردی زمـان دیـدن لبـخـنـدهـای یـک نـوزاد بـنـا نـبـود به گـریـه، ولـی بـنـا کردی میان کوچه و بازار روضه خوان بودی اساس هیئت ما را خودت به پا کردی تو هم شهید همان سال شصت یک هستی که سالهـا به هـمان روز اقـتـدا کردی
: امتیاز
|
مرثیه و شهادت امام زین العابدین علیه السلام
تو یـادگـار حـسیـنی که کـربـلا دیـدی شـبـیـه عـمّـۀ مظـلـومـه ات بـلا دیدی "سری به نیزه بلند است"را شما دیدی و غـارت حرم و خـیمه گـاه را دیـدی دو چشم گریـۀ تو تا هـمیشه آباد است در این سکوت تو صدها هزار فریاد است بـرای گـریـه ات آقا اشـاره کـافـی بود همین که چشم تو بینَد سه ساله کافی بود گلوی نازک یک شیرخواره کافی بود به آب دادن ذبحـی نـظـاره کـافـی بود تو را به غصّه چهل سال مبـتلا دیدند به لحـظهْ لحظهْ گریز تو کـربلا دیدند اگرچه عصر دهم قسمت تو غم گردید که سایـۀ پـدرت از سـر تو کـم گردید نصیب تو فـقـط آه و غـم و الـم گردید ز بـار غـصۀ یـاران قَـدِ تو خـم گردید اگرچه تبْ نگهت را ز درد، تیره نمود خـدا برای امـامت تو را ذخـیـره نمود دلتْ ز داغِ اسارت غمِ فـراوان داشت دو پلک چشم ترِ تو همیشه باران داشت همیشه خاطرِ تو یادی از شهیدان داشت به سینه روضۀ مکشوف چون هزاران داشت سه شعبه دیدی و تیر و گلوی اصغر را تو تیغ دیدی و خنجر به روی حنجر را به نوک نی سرِ خورشید ماه قافله بود و پاره پاره دلت از جفای حـرمله بود به دست و پای تو دراین مسیر سلسله بود غمی که کُشته تو را شام بود و هلهله بود شهـادت ارث شما بود و اعـتـبار شما به ظـلمْ سوی اسارت کـشید کـار شما چه رفت بر دل غمدیده ات به دفن پدر درون قـبر زدی ناله ای ز سوز جگـر سری نمانده کنی رو به سوی قبله دگر رواست خون بشود جاری از غمت ز بصر به دفن شاه شهـیدان کـفـن نبود آنروز به زیر آن همه نیـزه بدن نبود آنـروز
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام در هنگام شهادت
از گـلـستان لاله های پــرپــرم آید به یـاد از نیـسـتـان داغ های خــاطـرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال ها از ماجرای کربلا بگـذشت و باز هر نظر آن صحنۀ حـزن آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می زند بر جان من چون نــوای آب آب خــواهــرم آید به یاد هر جــوانی را که می بـیـنم به یاد کربلا گاهی از قــاسم گهی از اکبــرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گـریه های اصغـرم آید به یاد میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون ز حال عـمّـۀ غـم پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بــوریـا کردم کفن روز و شب زان جسم ازجان بهترم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خـواهــر کوچکتــرم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز از نظــر نا رفـتـه داغ دیـگــرم آید به یاد
: امتیاز
|
شهادت امام سجاد علیه السلام
آقا چه شد که روی تو در آفتاب سوخت؟ هر وقت خورد بر لب خشک تو آب سوخت آقا چه شد که خـیـمه ات آتش گرفته بود؟ دلهای اهل بیت؛ همه با اضطراب سوخت رجــاله ها به صورتــتـان سنگ می زدند از طعنه های شهر دلت بی حساب سوخت بر روی زخــم گــردن تو مــرهـمی نبود وقتی که از حـرارت سرب مذاب سوخت دیدی چگونه چوب به لبهای عشق خورد؟ دیدی چگونه از غم این سر رباب سوخت؟ یـعـقـوب دل شکسته چـهــل سال آزگــار چشمت به یاد روضه بزم شراب سوخت گفتم رباب و روز و شبم رنگ غم گرفت "بس کـن ربــاب"عـمـۀ سادات دم گرفت
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام در هنگام شهادت
در ازل بود كه خون از جگرم كام گرفت بــارش ابــر ز چـشـم تــرم الهــام گرفت آه از نــاحــیــۀ حــنـجــر من پــیــدا شــد نــوح از نــوحۀ من بود چنین نـام گرفت روزگاری است فقط خواب و خوراكم گریه است ســر و ســامــان مرا بــازی ایــام گرفت سی چهل سال دلم سوخت؛دلم سوخت؛ولی خبــر حــرمــلـه آمد كــمــی آرام گـرفت كربلا؛عمۀ من گفت؛ فـقـط زیبـایی است دل ما بـیـشـتـر از غــائـلــۀ شــام گـرفت آی مــردم بـنـویـسـیـد به تــاریخ دمـشـق زهر...نه، جان مرا سنگ لب بام گرفت پشت دروازۀ ســاعــات مــرا دار زدنــد و یهودی به ســرم چــوبۀ اعــدام گـرفت چشمش افتاد به ما پیر زنی، از حرصش كاروان را وسط كـوچه به دشنــام گرفت گوشـواره، زر و خـلخال، لباس، انگشتر هركسی سهمیه ای زین همه اقلام گرفت چشم نامحرم و اظهار كنیزی كه گـذشت كار با ظرف می و چوب، سرانجام گرفت خیزران خواست بگیرد جلوی قــرآن را قیـصـر روم ولی مـسـلك اســلام گـرفت
: امتیاز
|
شهادت زین العابدین امام سجاد علیهالسلام
هر صبح و ظهر و شام و سحر گریه میکنی همراه اشک و سـوز جگــر گریه میکنی ســجــاد خـــانــواده ای و وقــت نــافــلــه بــر آخــریــن نـمــاز پــدر گــریه میکنی از داغ آن سفر که تو را پـیـر کرده است وقتی که می روی به سفــر گــریه میکنی حــق داری ای امــام جــوانــم بــه دیــدن شمشیر و تیغ و تیر و تـبـر گـریه میکنی بر پــاره پــاره پـیـکــر پـیـغـمـبـر حسیـن بر گــریه پای نـعـش پــسر گــریه میکنی گاهی به سوی مشک و علم خیره میـشوی با یــاد زخــم های قـمــر گــریه میـکــنی وقتی که میــرسی به کنــار شــریـعـه ای بر سر عبا و دست به کـمـر گریه میکنی بـا دیــدن ســواره نـظـام هـای لـشگــری با دیــدن عـمـود و سپــر گــریــه میکـنی لالایـیِ ...ربــاب، امــانـت بــریــده است با یاد حلق و تیــر سه پــر گــریه میکنی "وقت غروب، عمه..."علیکن بالفرار..." با "آتش" و "خیام" و "خطر" گریه میکنی در کربلا چه دیده ای آخر که روضه خوان تا میرسد به "سیـنه" و "سر" گریه میکنی اینطور که پیش میروی از دست میروی آقای من بس است چـقـدر گریه میکنی؟؟
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام سجاد علیه السلام
غم و اندوه و مصیبت همه جا یارش بود روز پیوسته ز محنت به شب تارش بود كــربــلا از نظــرش دور نـمـى شد آنى یــاد آن فـاجـعـه دائـم پــى آزارش بــود پیش رویش سر پرخون پدر بر سـر نـى پا به پا همسفرش بود و جلــودارش بود آن شـنـیـدم كه پـس از واقـعـۀ كــربـبـلا بیشتر گــریـه به یـاد شـهـدا كــارش بود آب مى دیــد به یــاد لـب عـطـشـان پــدر اشكش از دیده سرازیر به رخسارش بود گــریـۀ كـودك بى شیــر به یــاد اصـغــر شــرر خــرمن جان و دل افـكــارش بود پیش چشمش همه سیراب شدند از دم تیغ چــرخ با آل پـیـمـبـر سـر پیـكـارش بود شرح مظلومى هفتاد دو غـلطیـده بخـون روشن از چشمه چشمان گهـربارش بود زیـنـب آن رهـسپــر راه بــرادر تا شـام در اسارت همه جا مونس و غمخوارش بود خـطـبـۀ سیـد سجــاد كه در مسجـد شـام گـشت ایــراد نمــایــان هـم آثــارش بـود پــرده از آن همه بـیداد و جنایت بگرفت آنكه گـفتار خــدا منطق و گـفـتـارش بود عــاقبت فـتـنـۀ بدخــواه ز انـدازه گذشت آنچه را كرد همان فطرت كـردارش بود كرد مـسـمـوم تورا دشمن جـان تو ولـید چون براتى كه زغـم دیده خونبارش بود
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام در هنگام شهادت
گرچه دلخونم و حـالم ز دلــم زار ترست ولی از پیکر من چـشم تو بیمــار ترست درد و غم با من و دل هست وفادار، اما با تن من غـل و زنجـیـر وفــادار ترست مهر بی مهر شده با من و می تابد سخت آسمان، سخت ز بیمار تو تب دار ترست گرچه دشــوار بود رأس تو دیدن بر نی دیدن قاتل خون خوار تو دشــوار ترست آیـــۀ کــهــف، ســزاوار لـب پــاک بــود ولی از پـاک؛ لـبــان تو ســزاوار ترست همـه هـسـتـنـد فــداکــار در این راه امــا از میــان اســرا عــمّــه فــداکــار ترست لاله ای نیست در این دشت که بی داغ بود ولی از چهر تو این داغ پـدیـدار ترست
: امتیاز
|